جدول جو
جدول جو

معنی گران خوی - جستجوی لغت در جدول جو

گران خوی
(گِ)
کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی:
از بس که تو را خوی به عشاق گران است
بیقدر متاع سر بازار تو جان است.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران گوشی
تصویر گران گوشی
سنگین بودن گوش، برای مثال بد مشنو وقت گران گوشی ست / زشت مگو نوبت خاموشی ست (نظامی۱ - ۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خو
تصویر گران خو
بدخو، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خرید
تصویر گران خرید
آنچه به قیمت گران خریده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران گوش
تصویر گران گوش
کسی که گوشش نشنود، گوش سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خیز
تصویر گران خیز
آنکه دیر از جا برخیزد، دیرجنب، برای مثال از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش / می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش - لغتنامه - گران خیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خسب
تصویر گران خسب
آنکه دیر به خواب رود و دیر بیدار شود، گران خواب، برای مثال صبح گران خسب سبک خیز شد / دشنه به دست از پی خون ریز شد (نظامی۱ - ۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خوار
تصویر گران خوار
بسیار خورنده، پرخور، ویژگی چیزی که خوردن یا نوشیدن آن ناگوار و دشوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خواری
تصویر گران خواری
بسیار خواری، پرخوری، برای مثال همچو خمار است درد تو که نگردد جز به گران خواری شراب شکسته (سیف اسفرنگ- مجمع الفرس - گران خوار)
فرهنگ فارسی عمید
دیر بخواب رو. دیررونده به خواب:
صبح گران خسب سبک خیز شد
دشنه به دست از پی خونریز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج) :
امروز منم روز فرورفته و شب خیز
سرگشته از این بخت سبک پای گران خواب.
خاقانی.
چیست بدیوان عشق حاصل کارم جز اشک
عمر سبکپای گشت بخت گران خواب شد.
خاقانی.
مرغ گران خواب تر از صبحگاه
پای فلک بسته تر از دست ماه.
نظامی.
ز دست بخت گران خواب و کار بی سامان
گرم بود گله ای رازدار خود باشم.
حافظ.
این بخت گرانخوابم بیدار شود روزی
وین دولت سرمستم هشیار شود روزی.
حافظ.
رخسارۀ گلرنگ تو هر دم به هوایی است
چون چشم گران خواب تو بیمار نباشد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
گران خواب بودن. دیر بیدار شدن. سنگین خوابی: صداع بلغمی هفت نوع است: یکی گرانی سر و چشم. دوم کسلانی و دیرکاری. سیم خفتن و گران خوابی... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مردم خورنده و بسیارخوارو شکم پرست. (برهان). پرخور. سخت پرخور:
آن سبک روح همچو روح برفت
وین گران خوار همچو ریگ بماند.
(لباب الالباب جزء اول ص 180)
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
پرخواری. (آنندراج). بسیارنوشی:
همچو خمار است درد توکه نگردد
جز به گران خواری شراب شکسته.
سیف اسفرنگ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
به معنی گران پای. (آنندراج). دیربلندشونده و سخت از جای برخیزنده:
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش
میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود.
رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی واقع در شش هزاروپانصدگزی شمال خاوری خوی و سه هزاروپانصدگزی خاور شوسۀ خوی به ماکوه هوای آن معتدل و دارای 685 تن سکنه است. آب آنجا از جویبار ربط و پارچی تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، زردآلو و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی مردم آنجا جوراب بافی است. از راه ارابه رو آدیامان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ خَ)
مقابل ارزان خرید. آنچه به بهای بسیار خریده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در پنجهزار و پانصدگزی شمال باختری خوی و 13 هزارگزی شمال شوسۀ خوی به سیه چشمه. هوای آن سردسیر و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجااز چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در سه هزار و پانصدگزی شمال قریه مقبره ای به نام باباگرگان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ)
عمل گران رو. رجوع به گران رو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران روی
تصویر گران روی
کند روی بطء سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی بد معاشرت گران جان مقابل سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی گوش کری: بد مشنو وقت گران گوشی است زشت مگو نوبت خاموشی است. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوشش سنگین باشد آنکه دیر بشنود: گران گوشی بقزوینیی گفت: شنیدم زن کرده یی. گفت: سبحان الله تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی ک، کر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سری
تصویر گران سری
تکبر غرور، صاحب سپاه انبوه بودن سپهسالار، مستی و مخموری، خشم غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روحی
تصویر گران روحی
بد خویی بد معاشرتی مقابل سبک روحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران دود
تصویر گران دود
دود غلیظ، ابر سیاه و تیره، بخاری غلیظ که ملاصق زمین باشد نزم مه
فرهنگ لغت هوشیار
گران خسبی: و در شان گرجیان غافل که جز گران خوابی از بخت بهره ای نداشتند مصدوقه کریمه افامن اهل القری ان یاتیهم باسنابیاتا بظهور پیوست
فرهنگ لغت هوشیار
دیر جنبی مقابل سبک خیزی: زنقصان گهر باشد گران خیزی بزرگانرا که خودداری میسر نیست گهرهای غلطانرا. (صائب)، دیر از خواب برخاستن مقابل سبک خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خواری پرخوری شکم پرستی، باده گساری بسیار بسیار نوشی: همچو خمار است درد تو که نگردد جز بگران خواری شراب شکسته. (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خرید
تصویر گران خرید
آنچه بقیمت گران خریده شود مقابل ارزان خرید
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دیر بخواب رود و دیر بیدار گردد گران خواب: صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه بدست از پی خونریز شد، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خسبی
تصویر گران خسبی
دیر بخواب رفتن گران خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خواب
تصویر گران خواب
آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار خورنده پرخور شکم پرست: آن سبک روح همچو روح برفت وین گران خوار همچو ریگ بماند. (مجد الدین محمد بن عدنان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی، بدمعاشرت، مقابل سبک روح
فرهنگ فارسی معین